---دید دیگر
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍست ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧد، ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ می ﺰد ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸد. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ 10 ﺩﻻﺭ ﭘﺎﯾﯿﻦ انداخت تا ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ نگاهی به بالا بیندازد اما .ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭی ﺭا ﺑﺮﺪﺍشت ﻭ آن را در ﺟﯿﺒﺶ گذاشت وﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ سرش را بالا بیاورد ﮐﺎﺭش را ادامه داد. بارﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ پایین میفرستد ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨد تا ﺑﺒﯿﻨد ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﮐﺠﺎآ ﻣﺪﻩ، ﭘﻮل را در جیب می گذﺍﺭد. ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯد ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺭد. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ کرده ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ میکند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کار خود را به او گفته و حرفهایشرا می زند. اﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘد ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺳﭙﺎسگزﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ . نظرات شما عزیزان:
|
|
![]() |